در قسمت هفتم آموزش آسترولوژی در مورد نظریه زمین مرکزی که یکی از مهمترین نظریات باستان در مورد علم نجوم و آسترولوژی است حرف می زنیم و تاثیر این نظریه را در بحث موقعیت سیارات در آسترولوژی بررسی می کنیم. برای دنبال کردن این آموزش در ادامه با ما همراه شوید.
معرفی نظریه زمین مرکزی
نظريه زمین مرکزی (Geocentric) در سال 150 میلادی توسط كلوديوس بطلميوس ارائه گرديد بدین نحو که زمین به صورت ثابت در مرکز عالم هستی قرار گرفته و هفت کوکب دیگر و از جمله خورشید به دور زمین در حال چرخشند. لذا دانشمندان علم نجوم مبنای علم آسترولوژی را نیز بر این اصل يعني مرکزيت محور زمین قرار دادند و بر مبنای همین فرض است که بسیاری از حالات و اصطلاحات آسترولوژی در نگاه ظاهری با قوانین علمی و نجومی امروزی هیچ گونه توجيه و سنخیتی ندارد.
به عنوان مثال یکی از حالات مهمی که در آسترولوژی برای کواکب رخ می دهد حرکت رجعی است. يعنى گاهی اوقات کواکب در حرکت خود در طول دایرة البروج تغيير مسير داده و در خلاف جهت مسیر قبلی خود حرکت می کنند (حرکت رجعی) و پس از طی مسافتی دوباره به حالت اولیه و اصلی حرکت خود (حرکت مستقیم) بر می گردند. تعریف این نوع حرکت در آسترولوژی به خاطر وجود نظریه زمین مرکزی در توسعه این علم است.
یا گاهی اوقات کواکب، سريعتر از حالت عادی خود حرکت میکنند که در این حالت به آنها سريع السيد و گاهی اوقات نیز سرعت سیرشان کمتر از حالت عادی است که در این حالت به آنها بطي السير گفته می شود.
نظریه خورشید مرکزی
در سال 1512 میلادی گوپرلیک با اعلام نظریه معروف خورشید مرکزی (Heliocentric) خود اثبات کرد که خورشيد مركز منظومه شمسی را تشکيل مي دهد و کواکب دیگر و من جمله زمین هر کدام در مدارهای جداگانه و با سرعتی معین تنها در یک جهت به دور خورشید در حال چرخشند.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر هر کوکبی با سرعت ثابت و در یک جهت معین به دور خورشید در حال حرکت است پس چگونه می توان حرکت رجعی و کم و زیاد شدن سرعت کواکب در دایرة البروج را توجیه کرد ؟ آیا این موضوع خدشه ای بر ماهیت علم آسترولوژی وارد نمی کند؟
پاسخ این است که کشف این موضوع که خورشید مرکز منظومه شمسی را تشکیل می دهد فقط پایه های علم آسترونومی را دگرگون کرد و با وجود اینکه تغییرات شگرفی در پایه های این علم پدید آورد ولی تاثیری در علم آسترولوژی و ماهیت این علم نداشت چراکه در علم آسترولوژی هدف شناخت تاثیرات کواکب بر زمین و اموال زمینمان است و نظريه زمین مرکزی نه تنها خدشه ای بر ماهیت این علم وارد نمی کند بلکه شتافت بسیاری از این تاثیرات را نیز تا حد زیادی آسانتر می کند.
به عنوان مثال اگر در زمان قدیم حرکت رجعی کواکب را به خاطر چرخش آنها در فلک تدويرشان توجيه می کردند امروزه میدانیم که این حالت زمانی برای یک کوکب رخ می دهد که زمین در حال سبقت گرفتن از آن کوکب است و اصلا” دایره ای به نام فلک تدوير وجود خارجی ندارد.
بنابر این علت این حرکت هر چه که باشد در آسترولوژی وقوع این حالت برای یک کوکب آن کوکب را منحوس و از لحاظ میزان تاثیرگذاری مثبت ضعیف می سازد و اینکه علت بروز این پدیده جیست به آسترونومی مربوط است نه به آسترولوژی. بنابراین علم آسترولوژی همچنان بر مبنای مدل زمین مرکزی خود پابرجاست و نیازی به تغییر در این مدل نیست.
سوالات مرتبط:
آسترولوژی علمی است که به بررسی اثرات کواکب مختلف، به ویژه کواکب موجود در منظومه شمسی بر روی زمین و موجودات ساکن در آن می پردازد یعنی با بررسی نحوه حرکت کواکب هفتگانه در دایرة البروج و نیز وضعیت قرارگیری این کواکب نسبت به زمین، اثرات مختلف آنها را بررسی می کند.
نظريه زمین مرکزی (Geocentric) در سال 150 میلادی توسط كلوديوس بطلميوس ارائه گرديد بدین نحو که زمین به صورت ثابت در مرکز عالم هستی قرار گرفته و هفت کوکب دیگر و از جمله خورشید به دور زمین در حال چرخشند.
Masoud.rok1367@gmail.com
سلام و عرض ادب با تشکر از تمامی مطالب شما .
Solar system دو معنای متفاوت دارد یکی به معنای منظومه شمسی هست و دیگری به معنای منظومه روحی (soul=روح) . اگر فرض کنیم اکنون خورشید مرکز منظومه شمسی هست . زمین قلب و مرکز منظومه روحی خواهد بود چرا که بعلت وجود انسانها در این سیاره قویترین الکترومغناطیس ها در این سیاره حضور دارند. بنابراین احتمال زیاد منظور باستانیان این بوده است که زمین مرکز منظومه روحی هست و در این حالت زمین باید تخت یا نسبتا تخت باشد و تمام کواکب رشته هایی در این «گنبد» هستند. ضمن اینکه اگر این مطلب بنده صحت داشته باشد واضح هست که هیچ تناقضی در کمیت که بحث علم نجوم هست و کیفیت که منظور باستانیان بوده است پیش نمی آید.