داستان قتل دادیانک
در ریگودا میخوانیم که: ای اشوينها، شما بودید که سر یک اسب را به جای سر دادیانک Dadyanc، فرزند اتهاروان كاهن Atharvan قرار دادید. او که فردی صادق بود، راز شربت انگبین تواشترى (سوما) را که منشاء ظهور افعالی حیرت آور است و از شما پنهان داشته شده بود، بر شما آشکار کرد.توصیف واقعه ی فوق در وداها بسیار مختصر بوده ولی برهمانا همین ماجرا را مشروحا آورده است، به قرار زیر:حال دیگر دادایانک Dadyanc، فرزند اتهاروان كاهن، به راز جوهر قربانی، و اینکه چگونه سر موجود قربان شده، دوباره بر جای خود نصب می شود، آگاه گشته بود. ایندرا که از این ماجرا آگاه گشت، دادیانک را تهدید کرد که چنانچه این راز را بر دیگری آشکار سازد، سرش را از تنش جدا خواهد کرد.اشوينها سخنان رد و بدل شده میان آن دو را شنیدند و دانستند که دادیانک ، فرزند اتهاروان كاهن، به راز حقیقت قربانی دست یافته و میداند که چگونه با گذاشتن دوبارهی سر قربانی بر جای خود، مراسم قربانی تکمیل می شود. پس نزد او شدندو چنین گفتند:ای دادیانک بزرگ، بگذار تا ما شاگردان تو باشیم دادیانک گفت: از من چه میخواهید بیاموزید؟! | اشوينها گفتند: ما از تو می خواهیم که راز و رمز قربانی و چگونگی بازسازی سر جداشده ی قربانی را برای انجام کامل مراسم به ما بیاموزی.دادیانک امتناع کرد و گفت: «ایندرا تهدید کرده که اگر این راز را بر دیگری فاش سازم، سرم را از تنم جدا خواهد کرد و من از این خوف دارم.اشوين ها گفتند: خوفناک مباش که ما از تو حمایت خواهیم کرد.دادیانک پرسید: از شما در مقابل ایندرای قدرتمند چه کاری ساخته است؟!اشوين ها گفتند: هرگاه تو ما را به شاگردی بپذیری، ما سر از تن تو جدا کنیم و سراسبی به جای آن بر تو نصب نماییم. تو با آن سر جوهر قربانی را بر ما فاش ساز و هرگاه ایندرا بر تو خشم کند و سر از تنت جدا سازد، ما سراصلیت را بر جای آن خواهیم نهاد.»دادیانک پذیرفت. پس اشوينها سر از تنش جدا کردند و در جایی پنهان نمودند و سر اسبی بر جای آن نهادند و وی اسرار قربانی را برایشان فاش ساخت. چون ایندرا از این ماجرا آگاه شد از خشم غرید، آذرخشی به دست گرفت، با ضربتی سر از تن دادیانک جدا ساخت.حال اشوين ها که علم متصل کردن سر جدا شده ی قربانی را از او آموخته بودند، سر اصلی دادیانک را آوردند و بر جایش نهادند.اگر این مطلب را دوست داشتید، با امتیاز دادن به آن از ما حمایت کنید.
[کل: میانگین: ]