خلق وریترا توسط تواشتری
چون تواشتری از واقعه قتل فرزندش توسط ایندرا آگاه شد، چشمانش از غضب سرخ گشت و با خود گفت: «حال که ایندرا فرزند زاهد و ریاضت کش مرا که همواره بر نفس خویش مسلط بود و در آرامش و مهربانی نظیر نداشت، به قتل رسانده، باید مجازات شود و تقاص این جنایت را با خون خود بپردازد. من وريترا را خلق خواهم کرد، تا شاكرا Sakra را به سزای اعمال پلیدش برساند. بگذار تا همه مردم بدانند که نیروی زهد تا چه حد است، و باشد که ایندرای شیطان صفت نیز طعم این نیرو را با زوال خویش بچشد.»پس تواشترى، دهان به آب شست، نذر و نیاز بر آتش مقدس ریخت و در مراقبه فرو شد. پس از چندی اژدهایی عظیم و قدرتمند (Vrtra) پا به عرصه ی وجود نهاد. تواشتری رو به مخلوق خود کرد و گفت: «برخیز و رشد کن به نیروی زهد. چون خورشید بدرخش و سر بر فرق فلک سای. چنان بتاب که گویی خورشید محشر طلوع کرده است. برو و جان شاکرای پلید را بستان». و اینگونه داستان خلق وریترا شکل گرفت.وریترا اطاعت کرد و سر بر آسمان افراشت. با ورود وريترا به وادی آسمانها، آشفتگی و تنش بی مانندی در آن اقلیم رخ داد. ویترا که به نیروی زهد تواشتری لحظه به لحظه عظیم تر و مهیب تر می شد، جهان را بلعید.او با خود همه بوها، طعمها و حس ها را برد، چرا که با بلعیدن جهان، کلیه پنج عنصر اصلی جهان ماده نیز از میان رفت. (مطابق جهان شناسی هندویی ، عالم هستی (جهان) از ماده ی اولیه ای به نام پراکریتی که منشاء ظهور پنج عنصر حیات هستند پدید آمده است. این پنج عنصر عبارت اند از: آب، باد، آتش، خاک و اثیر)آنگاه وریترا متوجه ایندرا شد و او را که برگذارکننده ی قربانی های بی شمار بود با دهان گشوده ی خود بلعید. خدایان دلاور سه آسمان با مشاهده ی این واقعه در حیرت شدند و به فکر چاره افتادند. آنها که توان و عظمت حضور وريترا را دریافته بودند به شور نشستند و موجودی به نام جریمبیکا Jrmbhika آفریدند تا در تنفس وریترا خلل ایجاد کند و او را به ورطه ی نابودی کشاند.همینکه وريترا برای کشیدن خمیازه دهان گشود، ایندرا از دهانش بیرون جهید. (میگویند که از همین زمان بوده که خمیازه در میان موجودات موروثی گشته و خللی است که در جریان تنفس مداوم پیش می آید.)درگیری از سر گرفته شد. هرگاه وریترا با اتکاء به نیروی زهير تواشتری بر دشمن حمله می کرد، ایندرا عقب نشینی می نمود و در عالم خدایان ولوله ای برپا میشد. ورترا قوی تر از آن بود که بتوان به راحتی او را از پای درآورد.حضور ویشنو در واقعه نبرد وریترا و ایندرا
ایندرا سدی بود که اگر شکسته میشد نه تنها در آرامش و سکون عالم خدایان خلل وارد میشد بلکه زمام هستی و کائنات از دست می رفت. پس همه در اندیشه شدند و چاره را در این دانستند تا از ویشنو باری بطلبند.خدایان نزد ویشنو شدند و گفتند: ای ویشنوی شریف و عظیم الشان، ای که عرصه ی سه جهان را با سه گامت پیمودی، ای که به شربت جاودانی سوما دست یافتی و اهريمنان را در جنگ به خاک و خون کشیدی. این تو بودی که بالی Bali اهریمن کبیر را که هر سه جهان را مسخر خود کرده بود گرفتار کردی و تمام اهریمنان را راهی دوزخ نمودی. تو پروردگار مردمی و وارث همه چیز هستی تویی. تمام جهان به تسخير وریترا درآمده و خدایان به تو پناه آورده اند. ما را رهنما باش و از این گرفتاری نجات بخش. ويشنو در پاسخ گفت: ای خدایان آسمانی، دل قوی دارید که من در نابودی وریترا یار شما خواهم بود.برخیزید و به همراه زهاد و گاندهارواها Gandharvas به سوی وریترا روان شوید و در آرام کردن او کوشش کنید. من هم خود را ناپدید می کنم و با تمام نیرویم در آذرخش ایندرا رخنه کرده، و وریترا را از هستی ساقط خواهم کرد. حال بروید و بکوشید تا میان ایندرا و وریترا پیمان مودت منعقد گردد.(گاندهارواها از جمله ی ۶۳۳۳ خدای فرعی آسمانی هستند که به راز آسمانها و سّر تهیه ی شراب جاودانی سوما، آگاهند. آنها در تهیه ی داروهای گوناگون، خصوصا مهر دارو یا داروی عشق تبحر دارند. گاندهارواها، گاه در قالب مردانی خوش سیما، بر پهنه ی زمین ظاهر می شوند و زنان را عاشق و مدهوش خود می سازند. و از این رو ایشان را سمبل «عشق با یک نظر»، میدانند.)رویکرد ویشنو برای مقابله با وریترا
بدین ترتیب ۳۳ خدای آسمانی به همراه زهاد و گاندهارواها به جانب وريترا روان شدند. او را دیدند که بر پهنه ی آسمان ها تن گسترده و چون خورشید با تلالوی بی مانندی می درخشد. بر او وارد شدند و به نرمی و متانت با وی سخن گفتند و او را از ادامه ی جنگ با ایندرا بر حذر داشتند.زهاد به وريترا گفتند: امروز کلیه ی عالم تحت نفوذ توست ولی اینکه تو بتوانی واسوا Vasva (از نام های ایندرا) را فتح کنی ناممکن است. جنگ شما تاکنون هم بیش از حد طولانی شده و از تبعات آن همه موجودات، اعم از خدایان و اهريمنان و انسانها مصدوم گشته اند. بگذار تا میان تو و شاکرا دوستی ابدی برقرار شود. بیشک تو نیز از زندگی در جهان ابدی ایندرا لذت خواهی برد.وریترا مخلوق خاص تواشتری، با شنیدن این سخنان به علامت احترام سرخم کرد و گفت: «من سخنان نغز شما خیرخواهان را شنیدم ولی هم پیمان شدن دو نیروی عظیم چگونه میسر است؟!»زهاد گفتند: ای وریترای شریف به ما اعتماد کن. همیشه اولین گام در امر خیر دشوار است ولی نتایج آن از سوما شیرین تر خواهد بود. بیا و با ایندرا دست دوستی بده و این نهال معاندت را که در دل هاتان رشد کرده از ریشه برکن. ایندرا سخن حق میگوید، فکری وسیع دارد و به اسرار دارما و روز حساب آگاه است.وریترا در پاسخ برهمن ها گفت: من سخنان خیرخواهانه ی شما را می پذیرم و به اندیشه ی پاک و مصلحت جوی شما اعتماد میکنم. ولی اعتماد بی قید و شرط هم به ایندرای قدرتمند کاری عاقلانه نمی نمود.این همه گفت ولی با دل خویش گفت و گویی دگر آورد به پیش کین ستمکار قوی پنجه کنون از نیاز است چنین زار و زبون لیک ناگه چو غضبناک شود زو حساب من و جان پاک شود
پس شرطی برای برقراری صلح گذاشت. مضمون آن شرط این بود که خدایان عهد کنند که ایندرا و هیچ یک از خدایان، با هیچ سلاح خشک یا تری از سنگ یا چوب و یا آذرخش، در شب یا در روز قصد جان وی (وریترا) را نکنند.زهاد شرط وریترا را پذیرفتند و بدین ترتیب پیمان صلح میان ایندرا و وریترا منعقد گردید.اگر این مطلب را دوست داشتید، با امتیاز دادن به آن از ما حمایت کنید.
[کل: 1 میانگین: 1]